مصاحبه با فرزانه حبوطی توانیاب موفق و نویسنده و فعال فضای مجازی
فرزانه حبوطی شاعر و نویسنده جوانی است که با بالهای شکسته اش توانسته تا اوج پر بگیرد و تا جایی رسد که جز خدا نبیند آرزویی که همان شدنش بسته به ایمان عمق قلبی است. او تا کنون چندین عنوان کتاب مقالات و شعر به چاپ رسانده و فعالیت های زیادی در فضای مجازی دارد. این اولین گفتگویی نیست که افتخار انجام آن را با عضوی از جامعه معلولان داشته ایم ولی بار نخستی است که قلمم عاجز از انعکاس دقیق حس زیبای درونی ام است چرا که برای درک بهتر و عمیق برخی از مسایل گاهی اوقات لازم است از نزدیک با آن مواجه شوی تا روند آن را لمس کنی. هر چه بگویم تنها مشتی از خروار است و شمه ای است از تشعشع مثبت این گفتگو.
– درباره بیماریت که باعث معلولیت شما شده توضیح دهید و اینکه چطور با بحرانهای ناشی از آن کنار آمدید؟
به طور مادرزادی این بیماری از هنگام تولد با من همراه شد. مادرم متوجه می شوند که در حین در آغوش گرفتن و انجام کارهای من ، مدام گریه می کنم و زمانی که من را نزد پزشک می برند به مادرم توصیه می کنند که به جهت اینکه استخوانهای من خیلی نرم و شکننده است باید احتیاط زیادی بکنند. در اوایل بیماری من را «راشیتیسم» تشخیص دادند چندین سال پیگیر درمان من بودند.
در 15 سالگی به من گفتند که پوکی استخوان دارم و دلیل آن کم کاری غده پاراتیروئید است و بدن من کلسیم جذب نمی کند و مدتی پس از آن اسم علمی بیماری من را استئوژنز ایمپرفکتا که معادل فارسی آن بیماری استخوان شکننده است نامیدند و گفتند به مرور زمان استخوان های من می شکنند و هیچ درمانی وجود ندارد.
مادر و پدرم فامیل هستند. اما بیماری من جهش ژنتیکی است و در یک خانواده تنها ممکن است یک عضو از آن دچار این بیماری شود و ربطی به ارثی بودن و فامیل بودن والدین ندارد. مواقعی که استخوان ناحیه ای از بدنم می شکند حتی نمی توانم آن را گچ بگیرم و فقط باید با باند طبی آن را ببندم و درد ناشی از آن را تحمل کنم. برخی اوقات در اثر ضربه استخوانم می شکند. گاهی بی دلیل. در دوران مدرسه زمانی که مشق می نوشتم دستم درد می گرفت.
مطالعه کنید :
کتاب «از درد تا فرزانگی» به چاپ رسید
البته طی سال ها نشستن در کلاس درس و دانشگاه باعث شد انحنای ستون فقراتم بیشتر شود و همین مساله باعث شد به ریه های من نیز آسیب وارد شود و حجم ریه ها روز به روز کوچکتر شود. مشکلات من زیاد بوده و هستند منتهی من با معلولیت کنار آمدم. البته اوایل امیدوار بودم که روزی درمان پیدا کنم و پزشکان راهی برای درمان من پیدا کنند. ولی بعدها فهمیدم این بیماری خیلی علت مشخصی ندارد چه برسد به اینکه درمان داشته باشد و با خود گفتم چون معلولیت دارم نباید بیکار بنشینم.
– رشته تحصیلی شما در دانشگاه کامپیوتر بوده ولی سرچشمه نویسندگی در رشته های علوم انسانی است ؛ چطور به سراغ نوشتن رفتید؟
زمانیکه که کودک بودم علاقه زیادی به پزشکی داشتم ولی به مرور زمان که به رشد فکری رسیدم فهمیدم که پزشک شدن تا حد زیادی به سلامت جسمی نیاز دارد. پس رشته ریاضی فیزیک را انتخاب کردم و در دانشگاه هم در رشته نرم افزار کامپیوتر قبول شدم در اواخر دوره فارغ التحصیلی مشکل جسمی من شدید شد و نتوانستم ادامه بدهم و خانه نشین شدم. در آن زمان بود که نا اُمیدی بلای جانم شد و به خدا می گفتم چرا اینطور شد؟ ولی خداوند نور اُمید را در دلم زنده کرد و تمامی اتفاقات زندگی ام را از قدرت او می دانم.
شروع به نوشتن درد و دلهایم کردم. با اینکه رشته تحصیلی من ادبیات نبود و در دوران مدرسه هم انشاهای خوبی نمی نوشتم ولی ناخودآگاه کلمات را در صفحه کاغذ کنار هم می آوردم. خصوصاً شبها حس نوشتن بیشتر می شد. این نوشتن ها به من روحیه می داد. حتی کتاب عروض و قافیه و کتاب های ادبی بسیاری را مطالعه کردم و اشعاری که به من الهام می شد را بر کاغذ آوردم.
– با وجود مشکلاتی که دارید زندگی شما چه رنگی دارد؟
زندگی من رنگ آبی است. آبی رنگ آرامش است. البته درست است که با وجود مشکلات ، آرامش من مختل شده است ولی سعی می کنم به زندگی رنگ آبی بزنم. مواقعی بوده واقعاً خسته و نا اُمید می شوم و از اینکه آینده من چه شود و اگر خدای ناکرده مادر نباشد چه کنم ، دلواپس می شوم زیرا آینده من و امثال من بی حضور مادر و پدرهایمان مختل می شود و ممکن است دچار آسیب های زیادی شویم. ولیکن سعی می کنم به خدا توکل کنم و خود را به او بسپارم. و صد البته برای استقلال فکری و امنیت شغلی خود تلاش می کنم و در این مسیر از لطف بی پایان خداوند و الهامات قلبی کمک می گیرم.
مطالعه کنید :
تو هیچ چیز کم نداری و بسیار توانمندی
– شما برای خود هدف تعیین می کنید؟ هدفتان برای آینده چیست؟
زمانهایی که در زندگی بی انگیزه بوده ام هدفی نداشته ام و می توانستم موفق تر باشم ولی به دلیل همان بی انگیزگی ها جلوی موفقیت من گرفته شده است. ولی وقتی به خود آمدم گفتم مگر چه چیزی کم دارم که اینطور نا اُمیدم؟ خوب درست است که درد دارم ولی همین درد من را به خدا نزدیک تر کرده است و به هر جایی برسم در برابر خداوند هیچ هستم. پس نباید افسرده باشم گاهی افرادی که از مشکلات روحی رنج می برند وقتی من را می بینند روحیه می گیرند و به من می گویند تو با وجود مشکلات زندگی روحیه خوبی داری و من خوشحال می شوم که باعث شدم آنها به زندگی اُمیدوارتر شوند و لبخند بزنند.
مطالعه کنید :
فرزانه حبوطی نماد تاب آوری و خلاقیت در مواجهه با چالش های جسمی
هدف اصلی من این است که در هر مسیری که گام بر می دارم تلاش کنم. دوست دارم روحیه خوبی داشته باشم و روز به روز بهتر شوم. این مهم نیست که شغل خاص یا مدارج دانشگاهی بالایی خاصی داشته باشم بلکه مسیری را بروم که خدا را بهتر بشناسم و به آگاهی و علم بیشتری دست پیدا کنم و به این حس برسم که معلولیت نمی تواند مانع من شود و مطالبی بنویسم که هم به خود و هم به دوستانم روحیه و آرامش دهد و در نهایت به خدا برسم.
همینطور که کتابی نوشتم به نام «معلولیت نیست مانع راهم» از انتشارات دانشیاران ایران شامل مقالات اجتماعی در حوزه افراد معلول و سبک زندگی این عزیزان و مشکلات این قشر است. همین کتاب اختصاصی اولم در سال 1395 به چاپ رسید. همچنین دو مجموعه شعرم با نام های "به نام عشق" و "نغمه پرواز" (از انتشارات آوای کلار) در سال 1400 به چاپ رسید که اولی اشعار نو بود و دومی ترانه ها و اشعار کلاسیک من بود. در ضمن در سالهای 82 الی 85 در سه جلد از مجموعه شعر شاعران جوان تحت عنوان "پرسه در کوچه های شعر" با انتشارات پورنگ نیز همکاری داشتم و اشعاری از خود به چاپ در سه مجموعه شعر شاعران جوان رسانده بودم.
– در مورد فعالیت های خودت در فضای مجازی برایمان بگو؟
طی سال های مختلف در وب سایت های زیادی کار کردم از جمله :
سایت تعداد زیادی مدارس غیرانتفاعی
سایت بیمارستان بقیه الله عج قسمت کاشت سمعک
سایت فدراسیون ورزشی نابینایان و کم بینایان
سایت بیمارستان مهدیه
سایت تعدادی از انجمن های معلولان
سایت انجمن دارندگان استاندارد ایران
و تعداد زیادی وب سایت دیگر که مجال بازگو کردن نیست
همچنین پشتیبان اینترنتی شرکت عینک آتیک بودم تا دوسال
وب سایت وکانال شخصی خودم با عنوان معلولان نیوز که اخبار معلولان را منتشر می کردم.
طبق مطالعات و آموزش هایی که بصورت خودآموز و کلاس های آنلاین آموزش دیده بودم نیز تعداد زیادی سایت وردپرسی را برای افراد مختلف طراحی کردم. همچنین در موسسه بین المللی زبان های خارجی نیز مشغول به کار شدم که باعث شد تمام توانمندی هایم رشد پیدا کند و از کم توانی پلی بسازم برای رسیدن به موفقیت و خودسازی های معنوی و استقلال فردی و اجتماعی.
– مهمترین آرزویت چیست؟
تنها آرزویم این است که بدون مادرم نباشم زیرا اگر مادر فداکارم نبود من هرگز به دانشگاه نمی رفتم. مادر من را روی ویلچر و حتی در آغوش خود گرفته و به دانشگاه برده بعد از او من وجود ندارم. پناه من اول خداوند و بعد مادرم است. دست او را می بوسم زیرا همه چیز من مادرم است. برای مادرم آرزوی سلامتی و طول عمر دارم و امیدوارم بتوانم حتی شده ذره ای او را خوشحال کنم. همین برای من کافیست. زیرا موفقیت و استقلال من آرزوی مادرم است.























